ترک عشق و این غم دیرین کنم ای دریغا دل سپردن به عشق تو بیهوده بود
وعده ها و خندههای تو به نیرنگ آلوده بود ای ز خاطر برده عشق آتشینم
رفتی اما من فراموشت نکردم چلچراغ روشن بیگانه بودی
سوختم و بیهوده خاموشت نکردم رفتی اما قلب من راضی نشد
بر تو و بر عشق خود نفرین کنم بی تو شاید بعد از این افسانهها