آهنگ آدمای بد سعید کرمانی
دیگه آدما مث قدیم نمیشن
میخوان که با بدی خوبا رو بپیچن
همیشه سدی میبندن پیش پاهاااا
چون میخوان که من با اونا یکی شم
یه روزی از یه کوچه گذر میکردم
توی خلوت خودم سفر میکردم
که رسیدم به یکی مثال حوااااا
که خیال کردم دارم خواب میبینم یا که رو ابرااام
دو سه روز گذشت دیدم که بد جور عاشقش شدم
توی رگهای تنش نبض دقایقش شدم
اون میخواد بازی کنه با قلب خستم میدونی
نمیدونست که من از دنیا شکستم میدونی
چطوری دلش میاد با دل من بازی کنه
که یه روز مجبور بشه کلاهشو قاضی کنه
اون میگه عاشقتم ولی دروغه به خداااااا
دلشم مث یه دنیا شلوغه به خداااااااا