اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه
یا دلم، گول چشای روشنش رو خورده باشه
اما نه گذشته دیدم دل من دیونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
می دونم دوسم نداری مثل روزای گذشته
من خودم خوندم تو چشمات یه کسی اونو نوشته
می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من
می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من
اما روح من یه دریا پره از موج و تلاطم
ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
می دونم دوسم نداری مثل روزای گذشته
من خودم خوندم تو چشمات یه کسی اونو نوشته
می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من
می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من
اما روح من یه دریا پره از موج و تلاطم
ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن