چه باشی چه نباشی غم تو جان مرا جان مرا میگیرد
بت چشمان تو چشمان تو ایمان مرا میگیرد
هر که با بغض شبی پرسه زده پرسه زده حال مرا میفهمد
ته فنجان تو دیوانگی فال مرا میفهمد
فرض کن فرض کن آخر این قصه جدایی باشد
من که کافر شده ام شاید خدایی باشد
فرض کن از غم تو سر به بیابان بزنم
تو نباشی تک و تنها تک و تنها به خیابان میزنم