من از آشوب بیزارم از این احساس غم دیده
از این تنهایی مطلق از این افسار پوسیده
من از کابوس میترسم که هر شب همدمم باشه
حراس و ترس و دلشوره چرا تو دلم جا شه
ته دنیا همینجایی که من میگم شروع میشه
همینجایی که قلبم با هجومت زیرورو میشه
من اینجا با خیال تو یه عمری زندگی کردم